داستان مرد ساندویج فروش
مردی در کنار جاده، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت. چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت. چشمش هم ضعیف بود، بنابر این روزنامه هم نمی خواند.. او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود.. خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند.
نویسنده :
تاریخ انتشار : 1396/11/04
فایل های پیوست