اگر بیدار نشویم، قافله را باخته‌ایم

 اگر بیدار نشویم، قافله را باخته‌ایم


مأمور به خدمت؛ فرقی ندارد چه در بیمه ایران باشد و در نقش یک کارشناس و چه در بیمه ملت و رئیس هیئت‌مدیره. مرد متواضع و صبور صنعت بیمه که سال‌ها در پیکره شرکت بیمه ایران در مقام‌های مختلف فعالیت دارد و مدتی نیز در مقام مأموریت از سوی بیمه ایران، ریاست هیئت‌مدیره بیمه ملت را به عهده داشت، همواره دغدغه رشد و توسعه صنعت بیمه را داشته و نگرانی‌های خاص برای چشم‌اندازی دارد که به تجربه می‌بیند.

او که مدت زیادی مدیر برنامه‌ریزی و بودجه، مدیر تحقیق و توسعه و آموزش و همین‌طور مدیر بیمه بازاریابی بیمه ایران بود، دانش‌آموخته مدیریت صنعتی از دانشگاه علامه طباطبایی است و دارای دکتری مدیریت بازاریابی.

در یک روز برفی پایتخت در ساختمان تخصصی بیمه‌های پتروشیمی و انرژی بیمه ایران که امروز اسدنژاد دوباره با هدف خدمت، به فعالیت در آنجا مشغول است، با او به گفت‌وگو نشستیم. یک اشاره کوتاه ما در رابطه با اوضاع کنونی صنعت بیمه کافی بود تا مأمور همیشه صبور بیمه ایران لب به صحبت باز کند و از نگرانی برای صنعت بیمه بگوید و از راه‌های برون‌رفت از وضعیتی که باید به آن توجه داشت.

صنعت بیمه یکی از سه رکن مهم و اساسی اقتصاد هر کشوری است که می‌تواند نقش راهبردی بسیاری در مسیر رونق اقتصادی داشته باشد. اما آیا صنعت بیمه کشور ما توانسته است به این درجه از بلوغ و توسعه برسد؟

بهروز اسدنژاد در مورد جایگاه بیمه کشور و نسبت آن با توسعه‌یافتگی معتقد است با وجود زحمات زیادی که از شروع شکل‌گیری بیمه در کشور کشیده شده، به دلیل سیستماتیک و پایدار نبودن این اقدامات، نتوانسته‌ایم متناسب با اقتضائات روز به نیازهای جامعه پاسخ دهیم. او صحبت‌های خود را با بیان تاریخچه‌ای مختصر از تولد بیمه در ایران آغاز می‌کند: «بیمه در کشور ما از بعد ملی نزدیک به ۸۵ سال سابقه دارد. همان‌طور که می‌دانید، ورود بیمه به ایران در سال ۱۲۶۹ اتفاق افتاده است؛ در زمان ناصرالدین شاه قاجار، آقای لازار پولیاکف امتیاز حمل‌ونقل و بیمه را از شاه قاجار گرفت، اما دغدغه او بیشتر پوشش‌های بیمه‌ای تجارت خود و سایر تاجران روس بود؛ هرچند در تحقق ایده خود ناکام ماند. در سال ۱۳۱۴ اولین بیمه ایرانی در زمان پهلوی اول با کمک علی‌اکبر داور و الکساندرآقایان تأسیس شد.»

اسدنژاد بر این موضوع تأکید می‌کند که همواره نقطه‌های اوج در تاریخ بیمه وجود داشته، اما به دلیل عدم استمرار، این نقاط اوج نتوانسته‌اند به پیوستگی و ثبات برسند. او دلایل توسعه نیافتن بیمه را محدود به درون این صنعت نمی‌داند و معتقد است موانع بیرونی اهمیتی کمتر از معضلات درونی ندارند: «بیمه به یک اکوسیستم و آرامش و ثبات اقتصادی، ارتباطات بین‌المللی، آموزش، سیاست‌گذاری مناسب و شایسته‌پروری نیاز دارد. اگر این موارد فراهم نباشند، نمی‌توانیم از صنعت بیمه انتظاری داشته باشیم؛ چراکه صنعت بیمه هم از سیاست‌گذارها انتظاراتی دارد. انتظارات صنعت بیمه این‌ است که ابتدا باید کارکنان و نقش‌هایشان مشخص شود، اکوسیستم فراهم آید، درآمد سرانه مردم افزایش پیدا کند و چرخ اقتصاد بچرخد و به دنبال اینها صنعت بیمه هم به وظایف خود عمل کند.»

او برای تأکید بر این مسئله، مثالی از نظریه «مازلو» می‌آورد که طبق آن بیمه جزو نیازهای اولیه نیست و اگر نیازهای بدیهی یک جامعه برطرف نشده باشد، بالطبع توجه به بیمه هم کاهش می‌یابد و جامعه دائم در زمان حال و گذشته سیر خواهد کرد: حسرت گذشته و نگرانی و اضطراب اکنون.

اسدنژاد معتقد است در چنین وضعیتی، آینده که موضوع اصلی بیمه است، حذف می‌شود: «افراد زمانی می‌توانند به آینده فکر کنند که وضعیت مناسبی داشته باشند. در آن زمان است که بیمه برای پاسخ به نیازهایی مانند نیاز به ایمنی و نیاز به احترام و خودشکوفایی وارد می‌شود. به نظر من هنگامی که به تاریخ صنعت بیمه نگاه می‌کنیم، در مقاطعی شاهد اوج‌هایی بوده‌ایم و توجه و اقبال مردم نسبت به آن بیشتر شده و در مقاطعی (مثل حداقل سه دهه اخیر کشور ما) هم دچار افول بوده‌ایم. به دنبال به‌هم‌ریختگی اجزای اکوسیستم، بیمه هم فروپاشیده است. به نظر من صنعت بیمه رو به زوال دارد؛ این موضوع را نه من، بلکه شاخص‌ها می‌گویند.»

شاخص‌های سنجش قدرت، توان و تعالی یک صنعت
بهروز اسدنژاد یکی از شاخص‌های سنجش کارآمدی صنعت بیمه را ضریب نفوذ بیمه می‌داند. او با اشاره به ثابت ماندن این شاخص در کشور برای مدتی مدید (به دلیل اثر تورمی)، میزان نقش و نفوذ بیمه در نهادهای خرد مانند خانواده را مهم می‌داند. او جایگاه بیمه را در گروه‌های کوچک جامعه نمایانگر واقعی نفوذ این صنعت معرفی می‌کند: «متوسط ضریب نفوذ در جهان هفت و هشت است و در کشورهای پیشرفته به ۱۴ می‌رسد. این در حالی است که امروز ضریب نفوذ در ایران به ۱.۹ رسیده است. ضمن اینکه نباید تأثیر نرخ دلار نیمایی را فراموش کنیم. ضریب نفوذ یک شاخص قدرتمند و بین‌المللی است که ما می‌توانیم برای بررسی جایگاه صنعت بیمه در کشور به آن استناد کنیم.»

بهروز اسدنژاد علاوه بر این، تأکید را روی بیمه‌های اختیاری می‌گذارد؛ چراکه بیمه‌های اجباری را لاجرم همه باید خریداری کنند و در غیر این صورت، برخی خدمات به آنها ارائه نخواهد شد. بنابراین او بیمه‌های زندگی را در کنار ضریب نفوذ بیمه به‌عنوان شاخصی برای سنجش توسعه صنعت بیمه برمی‌شمرد: «سهم بیمه‌های زندگی در کشور ما چقدر است؟ من نمی‌گویم که هیچ رشدی نداشته است. در حال حاضر اگر نرخ فسخ بیمه‌های زندگی را از شرکت‌های بیمه بپرسید، به شما میزان فروش در سال جاری را خواهند گفت، اما میزان کنسلی‌ها را نمی‌گویند. به نظر من یک شاخص مهم، همین بیمه‌های زندگی است. طبیعتاً این مسئله به پشتوانه نظری نیاز دارد؛ اینکه به چه دلیل بیمه‌های زندگی تقویت نمی‌شود، دلایل زیادی می‌تواند داشته باشد. اما کسی که از بیرون به صنعت بیمه نگاه می‌کند، وضعیت بیمه‌های زندگی را فاجعه‌آمیز خواهد دید.»

   بیمه به یک اکوسیستم و آرامش و ثبات اقتصادی، ارتباطات بین‌المللی، آموزش، سیاست‌گذاری مناسب و شایسته‌پروری نیاز دارد. اگر این موارد فراهم نباشند، نمی‌توانیم از صنعت بیمه انتظاری داشته باشیم؛ چرا که صنعت بیمه هم از سیاست‌گذارها انتظاراتی دارد

او بر این باور است که یک چرخش پارادایمی در سطح جهانی و به‌خصوص در کشورهای پیشرفته موجب شد به انسان به‌عنوان یک سرمایه توجه ویژه‌ای شود و شکل‌گیری و ظهور بیمه‌های زندگی هم در نتیجه چنین تحولی در پارادایم، اتفاق افتاد.

بهروز اسدنژاد تنوع محصولات بیمه‌ای را یکی دیگر از مواردی می‌داند که می‌تواند نشان‌دهنده جایگاه صنعت بیمه باشد. او در مورد عدم انطباق محصولات مختلف بیمه با نیازهای جامعه، مثالی از بیمه‌های آتش‌سوزی مطرح می‌کند و معتقد است نوآوری و خلاقیت در تولید و ارائه محصولات، ضعفی است که در صنعت بیمه به وفور به چشم می‌خورد: «به جرئت می‌توانم بگویم که ما همچنان از اولین بیمه‌نامه آتش‌سوزی که برای وزیر مالیه وقت، علی‌اکبر داور صادر شد، استفاده می‌کنیم. بیمه آتش‌سوزی ما در حال حاضر سه خطر اصلی و بیش از ۲۰ خطر تبعی دارد. خطر اصلی به معنی این است که شما باید آن را بخرید و حق انتخابی ندارید. هر کس بخواهد بیمه آتش‌سوزی بخرد، این سه خطر را هم باید بخرد و از هم تفکیک نمی‌شوند: حریق، انفجار، صاعقه. پرسش این است که آیا صاعقه در کشوری که سه‌چهارم آن کویر است، خطر اصلی محسوب می‌شود؟ احتمالاً این بیمه‌نامه از کشورهای دیگر مثل انگلستان ترجمه شده و در کشور ما که بارندگی کم است، عیناً پیاده‌سازی شده است؛ نتیجه اینکه در حال حاضر به مردم خطر اصلی صاعقه فروخته می‌شود. از این مثال می‌خواهم به این نتیجه برسم که ما خلاقیت و نوآوری در محصول نداریم. همان بیمه‌نامه‌هایی را که ۸۵ سال پیش صادر می‌کردیم، با تغییرات جزئی در ظاهر، به عنوان بیمه‌نامه‌های جدید عرضه می‌کنیم.»

اسدنژاد در ادامه از فرایند خلق محصول و غیرخلاقانه بودن آن در کشور سخن گفت. او معتقد است که در بحث بازاریابی ابتدا باید تحقیقاتی صورت گیرد و بعد با بررسی و آنالیز اطلاعات به دست آمده، محصولاتی تولید شوند که در تناسب با ضرورت‌های موجود در جامعه هستند: «در این صورت است که یک محصول می‌تواند پاسخگوی نیازهای جامعه و بازار باشد. ما تحقیقات بازار نداریم. خواهش من این است که شرکت‌های بیمه یک نمونه از تحقیقات خود از بازار ارائه دهند. اصولاً تحقیقات بازار به‌عنوان یک هزینه زاید دیده می‌شود؛ بنابراین هم خلق محصول نداریم و هم فرایند خلق محصولات ما فرایندهایی منسوخ‌شده و غیرعلمی هستند. زمانی که نیاز اشخاص مرتفع نشود، تقاضا هم پایین می‌آید.»

این کارشناس ارشد بیمه که سابقه طولانی حضور در صنعت بیمه را دارد، معتقد است که تنوع محصولات و میزان سادگی و دسترس‌پذیری فرایند خلق محصولات به ما کمک می‌کند صنعت بیمه را بسنجیم. او نگاه انتقادی خود را به سمت نهاد ناظر نشانه می‌گیرد و تشریح می‌کند که چرا شرکت‌های بیمه انگیزه لازم برای تولید خلاقانه و نوآورانه محصولات را از دست داده‌اند. به نظر می‌رسد یکی از دلایل اصلی چنین معضلی، سازوکارهای پیچیده بروکراسی حاکم بر نهاد ناظر است: «یک محصول تولیدشده باید به بیمه مرکزی ارائه شود تا مجوز بگیرد، به شورای عالی بیمه برود تا به‌عنوان یک محصول جدید شناخته شود و بعد برای آن کارمزد تعریف شود تا در نهایت به محصول تبدیل شود و تا سه سال شرکت بیمه می‌تواند انحصار آن را داشته باشد و بعد از آن همه می‌توانند از آن استفاده کنند. این فرایندی دشوار برای شرکت‌های بیمه است.»

مورد دیگری که اسدنژاد آن را شاخص سنجش صنعت بیمه معرفی می‌کند، روابط بین‌المللی است. او یادآور می‌شود که امروز ارتباطات بین‌المللی کشور بسیار محدود شده و حتی برگزاری دوره‌های آموزشی در کشورهای همسایه تنها در صورتی میسر می‌شود که فرایندهای پیچیده‌ای طی شود: «ما چه ارتباطی با کشورهای منطقه و حوزه‌های بین‌المللی بیمه داریم؟ چند مرجع بین‌المللی در حوزه آموزشی داریم که ما را تحریم کرده‌اند. حتی اگر بخواهیم در کشور ترکیه هم شعبه‌ای راه‌اندازی کنیم یا ارتباطی داشته باشیم، باید چند لایه را دور بزنیم و با یک اسم ناشناس حقیقی در آنجا شعبه بزنیم و موانع زیادی را پشت سر بگذاریم. دوستانی که مدعی هستند صنعت بیمه رو به تعالی دارد، باید پاسخگوی این موارد باشند.»

این کارشناس ارشد بیمه بار دیگر بر صحبت‌های ابتدایی خود مبنی بر رو به زوال بودن صنعت بیمه تأکید می‌کند و از ضرورت وجود یک استراتژی بالادستی برای مشخص کردن سمت‌وسوی کلی صنعت بیمه سخن می‌گوید. او در تشریح چگونگی این زوال، نمونه‌هایی از سازوکارهای مختلف را از درون صنعت بیمه برمی‌شمرد: «امتیاز صنعت بیمه این است که به بودجه دولت وابسته نیست و تمام درآمد خود را مدیون مردم است. ممکن است برای مثال وزارت آموزش و پرورش بودجه دریافت کند، اما بیمه بودجه دریافت نمی‌کند. حتی بیمه ایران که دولتی است یک ریال از دولت بودجه نمی‌گیرد. شرکت‌های بیمه به دولت وابسته نیستند و تمام موجودیت و هویت آنها از مردم و ملت است. این پولی که در حال حاضر در صندوق تأمین جمع شده، از کجا آمده است؟ بخش عمده آن درصدی از بیمه شخص ثالث شرکت‌های بیمه است که آن را هم مردم پرداخت کرده‌اند؛ بنابراین نمی‌توان این پول را برای رفع کم‌وکاستی‌هایی که در جای دیگر وجود دارد، صرف کرد. به اعتقاد من اینها همه از نشانه‌های زوال است. به این معنی که وقتی به این پول‌‌ها دست‌اندازی می‌شود یا عوارض هر سال افزایش می‌یابد، زوال به جای تعالی می‌نشیند.»

اسدنژاد برای درک بهتر آسیب‌هایی که به‌واسطه ناکارآمدی صنعت بیمه (به‌ویژه در بحث یک کلیت یکپارچه به‌عنوان صنعت بیمه) بر جامعه تحمیل می‌شود، مثالی از افزایش نرخ دیه می‌آورد و از سنگین شدن کفه مرگ نسبت به زندگی می‌گوید؛ مقوله‌ای که تبعات سنگین و دهشتناکی با خود به همراه خواهد داشت: «برای مثال سال آینده احتمالاً نرخ دیه افزایش پیدا خواهد کرد. اگر دیه یک انسان یک میلیارد تومان شود، این معنی را می‌رساند که مرگ از زندگی جذاب‌تر است. خود این موضوع زمینه‌ساز آسیب‌های بسیار جدی خواهد شد. فرض کنید درآمد یک شخص پنج میلیون تومان است. او باید ۲۰ سال کار کند تا بتواند به اندازه پول یک دیه درآمد داشته باشد و با خود فکر می‌کند که اگر بمیرد، ارزش بیشتری خواهد داشت!»


اهداف غیرواقعی؛ باری اضافه بر دوش صنعت بیمه
کارشناس ارشد بیمه ایران بر این باور است که برای همسو شدن لایه‌های مختلف صنعت بیمه، باید هدف‌گذاری‌ها و استراتژی‌هایی از سمت رگولاتور انجام گیرد تا شرکت‌های بیمه بتوانند هم‌راستا با این اهداف عمل کنند. او همچنین از نوعی استراتژی مادر و حاکمیتی صحبت می‌کند که بتواند در برگیرنده کلیت صنعت بیمه باشد و اجزای مختلف آن را یکپارچه کند: یک ارتباط ارگانیک بین لایه‌های مختلف. بنابراین اگر صنعت برای خود اهدافی تعریف می‌کند (مانند رسیدن ضریب نفوذ به عدد هفت)، لوازم رسیدن به این اهداف هم باید از پیش تعریف شده باشد.

اگر اهداف خرد و کلان هم‌راستا باشند، یکپارچگی سیستماتیک بازده صنعت بیمه را در نهایت بالا خواهد برد. سیاست‌گذاری در سطح کلان باید این اطمینان خاطر را به سایر صنایع زیرمجموعه مانند صنعت نفت، صنعت بیمه و بانک بدهد تا آنها بتوانند در راستای این استراتژی‌های کلان برنامه‌ریزی کنند.

اسدنژاد در رابطه با این موضوع می‌گوید: «به جز پرهیز از هدف‌گذاری‌های اشتباه، باید توجه داشت که اهداف باید به صورت آبشاری از بالا و سطح کلان به پایین سرازیر شود.»

او در پاسخ به این پرسش که پورتفومحور بودن و نگاه جزیره‌ای مدیران ارشد چه تبعاتی برای صنعت بیمه دارد، وزن زیادی برای این موارد در نظر می‌گیرد و آنها را موانع مهمی بر سر راه نوآوری و خلاقیت در شرکت‌های بیمه معرفی می‌کند: «وقتی سهامدار عمده ملاک ارزیابی موفقیت هیئت‌مدیره را افزایش پورتفو بداند یا همین رویکرد در سطح هیئت‌مدیره وجود داشته باشد، بدیهی است که پورتفومحوری به جای سودمحوری بنشیند و یک مسابقه و رقابت برای جمع کردن پورتفو بدون توجه به کیفیت شکل ‌گیرد.

   اگر اهداف خرد و کلان هم‌راستا باشند، یکپارچگی سیستماتیک بازده صنعت بیمه را در نهایت بالا خواهد برد. سیاست‌گذاری در سطح کلان باید این اطمینان خاطر را به سایر صنایع زیرمجموعه مانند صنعت نفت، صنعت بیمه و بانک بدهد تا آن‌ها بتوانند در راستای این استراتژی‌های کلان برنامه‌ریزی کنند.

یکی دیگر از دلایل رخ دادن چنین اتمسفری، عمر کوتاه مدیریتی مدیران ارشد در شرکت‌های بیمه است که از زمان لازم برای انجام فعالیت‌های توسعه و بهبود کمتر است. کارهای زیرساختی حداقل سه سال زمان می‌برد و طول عمر هیئت‌مدیره طبق اساسنامه شرکت‌های بیمه دو سال است؛ بنابراین در طول این دو سال و مدت کوتاه، هر هیئت‌مدیره‌ای به دنبال نشان دادن به‌اصطلاح عملکرد بالا و افزایش پورتفوست، به جای اینکه به زیرساخت‌ها و اقدامات استراتژیک و تغییرات کلیدی بیندیشد؛ پس من فکر می‌کنم یکی از اتفاقاتی که می‌افتد، این است که به مدیران فرصت کافی داده نمی‌شود تا بتوانند کارهای زیرساختی انجام دهند.»

بیمه مقوله‌ای پیچیده است
صنعت بیمه همواره در مقایسه با بانک و بورس، صنعتی محتاط و مقاوم در برابر تغییرات نوآورانه شناخته شده است. اسدنژاد این موضوع را برآمده از پیچیدگی‌های ذاتی این صنعت می‌داند و معتقد است با ایجاد تغییرات در مدل کسب‌وکاری بیمه می‌توان تا حدی این محافظه‌کاری‌ها را تعدیل کرد: «شاخص‌هایی که صنعت بیمه در بحث محصول با آنها مواجه است، بسیار پیچیده است. اولاً ۷۵ تا ۸۰ نوع محصول وجود دارد که البته اینها در پنج رشته کلی دسته‌بندی می‌شوند. هر کدام از رشته‌ها بازارهای متفاوتی دارند با مخاطبان متفاوت و رفتار خرید متفاوت. پیچیدگی و متقاطع بودن این عوامل باعث می‌شود شرکت‌های بیمه با احتیاط به سمت نوآوری حرکت کنند. در کشور ما در کنار این مشکل پیچیدگی و محافظه‌کاری ذاتی بیمه در سطح جهانی، عواملی وجود دارد که تشدیدکننده این وضعیت هستند. یکی از این عوامل، مدل کسب‌وکاری بیمه است که نیاز به بازنگری دارد. در حال حاضر و براساس مطالعه‌ای که من در سال ۱۳۹۸ انجام داده بودم، ما به اندازه کشور آمریکا نماینده فروش داریم. این تعداد عوامل بازیگر در صنعت بیمه نیاز به تأمل و تحول دارد. حلقه واسطی که ۸۵ سال در حال فعالیت است، به حق این انتظار را دارد که برنامه این تغییر را داشته باشد و مطابق آن توانمند شود.»

اسدنژاد فقدان نگاه سیستمی در حوزه‌های مختلف را یکی از عواملی می‌داند که سد راه تعالی صنعت بیمه شده است. ضعف نبود نگاه اکوسیستمی در این صنعت همواره، چه از سوی نهاد ناظر و چه در لایه‌های پایین، موجب قطع ارتباط این لایه‌ها با هم شده و نتیجه‌ای جز ناکارآمدی و لَختی صنعت نداشته است. ضرورت آگاهی‌سازی بازیگران صنعت بیمه برای ایجاد یک اکوسیستم و کلیت همبسته، نکته‌ای است که اسدنژاد در جای‌جای سخنانش بر آن تأکید می‌کند: «مجموعه‌ای از عوامل باید دست به دست هم دهند تا چنین اتفاقی بیفتد. ما نگاه سیستمی را در طول این ۸۵ سال در هیچ حوزه‌ای نداشته‌ایم. بیشتر، روابط بین افراد و مسائل خرده‌گروه‌های اجتماعی اثرگذار است تا ساختاری قانون‌مند. بخشی از این مسئله به نبود آموزش کافی و کارآمد بازمی‌گردد و بخشی هم به این موضوع مربوط است که شعارهای بدون پشتوانه، چه در نهاد بالادستی صنعت بیمه و چه در لایه‌های پایین‌تر، وجود دارد، اما در عمل با موانع زیادی مواجه هستیم.

به نظر من غایت صنعت بیمه در جهان و در ایران دو مورد است: افزایش ایمنی و کاهش هزینه. اگر بیمه بخواهد موفق شود، باید ایمنی جامعه را بسنجد. برخی معتقد هستند که مسئولیت ایمنی با مدیریت پیشگیری از بحران و سازمان‌های دیگر است، اما به نظر من اگر ایمنی جامعه دچار مشکل است، صنعت بیمه نقش خود را درست ایفا نکرده است. در یک وضعیت مطلوب، پروتکلی کلی وجود دارد که همه بیمه‌گران و بیمه‌گزاران ملزم می‌شوند ذیل آن اقدامات خود را انجام دهند. بیمه در ایران به همه و بدون رعایت هیچ پروتکلی خدمات داده و اطمینان خاطری به افراد سهل‌انگار می‌دهد که در واقع کاذب است. مثال بارز و مشخص این مسئله هم پلاسکو است. اگر یک پروتکل وجود داشت که طبق آن همه به قوانین و ملزومات خاصی پایبند می‌شدند، ایمنی هم بالا می‌رفت. شرکت بیمه حق ندارد بدون اینکه کاربر را ملزم به رعایت یک وضعیت استاندارد کند، به او خدمات و اطمینان بفروشد.» پروتکل واحدی که اسدنژاد از آن نام می‌برد، می‌تواند همان نقطه اتصالی باشد که نگاه جزیره‌ای به این صنعت را به یک کلیت همبسته و معنادار متحول کند.

او در پاسخ به این پرسش که فقدان چنین نگاه یکپارچه‌کننده‌ای از سوی کدام نهاد و بازیگر اعمال شده است، نهاد ناظر را مسئول می‌داند و نقش بیمه مرکزی را در این مسئله پررنگ و تعیین‌کننده می‌داند و وضعیتی مطلوب برای رگولاتور ترسیم می‌کند که به موجب آن قدرت و جذابیت به صنعت بیمه تزریق می‌شود و با اقبال بازیگران مختلف مواجه می‌شود: «به نظر می‌رسد مسئولیت اصلی متوجه سیاست‌گذاری و حکمرانی است. بیمه مرکزی باید تلاش می‌کرد و قدرت خود را افزایش می‌داد. باید فضای صنعت بیمه جذاب می‌شد که اگر یک جوان وارد حوزه اینشورتک شد، منافع خود را تأمین‌شده می‌دید و گزینه‌های متنوعی از سوی نهاد ناظر پیش پای او قرار داده می‌شد. به عقیده من نهاد ناظر و حکمرانی مسئولیت اصلی را دارد و از سوی دیگر هم باید افرادی دلسوز کفش آهنی به پا کنند و قدم در این مسیر بگذارند تا شاید بتوان مثلاً با ابزارهای فناورانه و ایده‌های اینشورتکی رقم ۱۷ هزار نفر تلفات جاده‌ای را کاهش داد؛ در حالی که فقط جریمه‌ها و عوارض افزایش داده می‌شود. اگر بتوانیم فناوری را وارد کاهش تصادفات کنیم، عدد هشت هزار میلیارد تومان خسارت تصادف که معادل هفت درصد تولید ناخالص ملی است به مراتب کمتر خواهد شد. این اقدامات مستلزم این هستند که بیمه‌گران تجهیزات و اطلاعات کافی داشته باشند تا بتوانند با پردازش این داده‌ها، کم‌وکیف ارائه خدمات خود را تنظیم کنند و مدیریت ریسک انجام دهند.»

راه برون‌رفت، ادغام در تحول دیجیتال است
اسدنژاد از فاصله و شکافی که بین نمایندگان و استارتاپ‌ها به وجود آمده به‌عنوان مسئله‌ای یاد می‌کند که باعث ایجاد فضای قطب‌بندی‌شده در صنعت بیمه شده است. او راهکار این موضوع را در گرو درگیر شدن منافع نمایندگان در تحولات دیجیتال صنعت بیمه می‌بیند: «پیشنهاد من این است که صنعت بیمه چندین تیم خلاق و نوآور را به کار بگیرد و برای نمایندگان به صورت گروهی، این امکان را فراهم کند که شرکت تأسیس کنند و آن شرکت‌ها وارد بازار شوند. آن وقت خواهید دید که خود نمایندگان مدافع اقتصاد دیجیتال خواهند شد. در واقع منافع نمایندگان هم در گرو سود استارتاپ‌ها خواهد بود. در حال حاضر فضای حاکم بر صنعت بیمه این است که دوگانه استارتاپ/غیراستارتاپ شکل گرفته و در این دسته‌بندی، نمایندگان بیمه در نقش فرودستان و گروه‌های طردشده قرار گرفته‌اند. این دوقطبی شدن و تشویق نمایندگان به سکوت، ناگزیر به یک دشمنی و شکاف دامن می‌زند و در واقع همان فقدان نگاه سیستمی است که این شکاف و فضای دوقطبی‌شده را تقویت کرده است.»

بهروز اسدنژاد در عین حال که صنعت بیمه را رو به زوال می‌بیند، معتقد است که هنوز برای جبران این وضعیت دیر نشده و می‌توان با اقداماتی از بسیاری از موانع و ناکارآمدی‌ها جلوگیری کرد و آنها را از میان برداشت. او پیشنهادهایی برای برون‌رفت از این وضعیت ارائه می‌دهد؛ پیشنهادهایی که هم معطوف به داخل صنعت بیمه هستند و هم بیرون اکوسیستم بیمه را نشانه می‌گیرند: «به نظر من برای برون‌رفت از وضعیت داخل باید به معیارهای مدیریت و رهبری در سطح بیمه مرکزی و شرکت‌های بیمه پایبند باشیم. تا زمانی که نگرش مدیریت ارشد در کشور ما تغییر نکند و افراد مناسب – جسور، خلاق، نوآور، دلسوز و سالم- منصوب نشوند، نمی‌توانیم به حل مشکلات این صنعت نزدیک شویم. مورد بعدی این است که بیمه مرکزی باید قوانین و مقررات را تا حدی سهل کند. اینها قابل انجام هستند و ارتباطی به تحریم‌ها ندارند؛ به این معنی که بیمه مرکزی ارتباطی ارگانیک با پژوهشکده برقرار کند. اتفاق خوبی که در حال حاضر در جریان است، نشست‌های هفتگی با رگولاتور است. این اقدامات کمک می‌کند فعالان حوزه بیمه انگیزه‌ داشته باشند ایده‌های خود را مطرح کنند و تسهیلگری در فعالیت‌های مختلف این حوزه صورت گیرد.»

اسدنژاد در راستای ارائه راه‌‌ حلی برای برون‌رفت از وضعیت کنونی، از یک نظام تعالی به‌عنوان مسیری برای احیای صنعت بیمه نام می‌برد و پیشنهاد خود را این‌گونه مطرح می‌کند: «ما به یک نظام تعالی برای صنعت بیمه نیاز داریم: نیاز تعالی سازمانی. که این نظام برای صنعت بیمه شخصی‌سازی شده باشد؛ به این معنی که یک جایزه تعالی تعریف شود و در حوزه‌ها و ابعاد مختلف مالی، فنی، منابع انسانی، فناوری و فرایندهای کسب‌وکار دارای شاخص باشد و طبق این نظام تعالی و متناسب با شاخص‌های تعریف‌شده در آن به شرکت‌های برتر جایزه دهند. هدف این است که چنین نظامی به رقابت سالم برای ایجاد کیفیت بالاتر کمک کند.»

او بر این باور است که خطر حذف ایران در حوزه‌های مختلف بین‌المللی وجود دارد و اگر چاره‌ای برای آن اندیشیده نشود، در پنج سال آینده اتفاقات نامطلوبی برای ما رقم خواهد خورد: «در حال حاضر این خطر وجود دارد که ایران از حوزه‌های مختلف در فضای بین‌المللی حذف شود. برند بین‌المللی ما به‌عنوان ایران در خطر است. زمانی که اقتصاد ما در جهان سهمی ندارد، صنعت بیمه هم در این اقتصاد بدون سهم، در واقع ناچیز و در خطر نابودی است.»