بیمه؛ یک ضرورت یا یک محصول لوکس
محمود فراهانی مدیر مسئول بیمه داری نوین در سرمقاله اخیر نشریه بیمه داری نوین نوشت:
بارها در محافل کارشناسی و خبری بیمهای از زبان مدیران شنیدهایم که بیمه را بهعنوان یک محصول لوکس معرفی کرده و تلاش میکنند کماقبالی جامعه به این خدمت را به استناد این فرضیه توجیه کنند درحالیکه شواهد گویای چنین فرضیهای نیست.
طبق آمار سال ۲۰۲۱، یکی از سه دسته هزینههای بالای نسلهای X (متولدین بین سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۸۰) وy (یا نسل هزاره و متولدین سالهای 1980 تا 2000) در ایالات متحده «بیمه و بازنشستگی» است. دو دسته دیگر نیز هزینههای مربوط به «مسکن» و «بهداشت» هستند.
به تعبیر دیگر بعد از مسکن و بهداشت، بیمه و بازنشستگی در سبد هزینههای جمعیت فعال (افراد بین 22 تا 67 سال) قرار دارد. میانگین هزینههای هریک از این دو نسل در سال 2021 به ترتیب نسل ایکس با هزینه سالانه ۸۳ هزار دلار، و نسل هزاره یا نسل وای 69 هزار دلار بوده است.
نسل X به «نسل ساندویچی» معروف است زیرا بسیاری از اعضای این گروه سنی از والدین سالخورده خود و همچنین فرزندان خود حمایت مالی میکنند.
ازسوی دیگر اغلب مدیران در سنین بین 40 به بالا یعنی نسل ایکس هستند. وقتی یکی از اقلام مهم هزینهای یک مدیر را بهصورت فردی، «بیمه» تشکیل دهد قطعا در سازمانی که او مشغول به کار است نیز به بیمه اهمیت جدی خواهد داد. چنین شرایطی باعث میشود تا سهم بیمه در اقتصاد رشد کند.
اما نکته اساسی تاکید بر تفاوتهاست. چطور میشود که در یک کشور مثل ایران بیمه را خدمت لوکس بدانیم درحالیکه درکشوری که اقتصاد اول دنیا و کاملا مبتنی بر اقتصاد بازار است، بیمه یک نیاز ضروری شبیه مسکن و بهداشت است.
دو گونه میشود به این موضوع نگاه کرد اول اینکه ریشهیابی کنیم که چرا در ایالات متحده بهعنوان مهد اقتصاد آزاد، بیمه فراتر از هزینه، به یک ضرورت تبدیل شده است و دوم اینکه ریشهیابی کنیم که چرا در ایران بیمه را خدمت لوکس میپندارند.
هر دو این ریشهیابیها ضروری است، اما سوال اصلی باید این باشد که چطور در ایران میتوان نگرشها را تغییر داد. شاید در گام اول تغییر نگرش مدیران بیمهای ضروری باشد. آنها نباید بیمه را محصولی لوکس بدانند، اگرچه ممکن است در عمل شاهد چنین روندی در جامعه باشیم. البته به نظر میآید بیمه برای اغلب افراد جامعه فعال کشور و بهخصوص نسلهای ایکس و وای به یک دغدغه مهم تبدیل شده است.
شاید لازم است ابتدا نگاه کارکنان صنف بیمه نسبت به حوزه علمی بیمه تا جامعه بیمهگر را تغییر دهیم. تغییر ذهنیت در این دو قشر (جامعه علمی و شغلی صنف بیمه) شاید مهمترین نکتهای است که باید ازسوی محافل موثر بیمهای مد نظر قرار گیرد.
وقتی به هرم مشاغل بیمهای مانند شورایعالی بیمه، تنها کمیسیون تخصصی ذیل این شورا، هیئت عامل بیمه مرکزی، مدیران عامل شرکتها و… نگاه میکنیم به نظر میآید این عرصههای مدیریتی اولین عرصههایی است که باید در سیبل «تغییر نگاه و ذهنیت» قرار گیرند. اگر این تغییر صورت گیرد، تغییر نگاه بخشهای دیگر صنعت بیمه چندان سخت نیست.
سوال کلیدی این است: از کجا باید شروع کنیم؟ آیا طبق معمول باید بیمه مرکزی را موظف بدانیم که برای تغییر ذهنیت صنعت بیمه پا پیش بگذارد؟ در آن صورت تغییر ذهنیت و نگاه در بیمه مرکزی را چه کسی باید کلید بزند؟ آیا پژوهشکده بیمه باید مامور این امر شود؟ آیا باتوجهبه سوابق، ژنتیک این نهاد چنین ظرفیتی را دارد که در مسیر تغییر ذهنیت ولینعمت خویش گام بردارد؟ سوال این است که چه کسی قادر است ژنتیک پژوهشکده را ارتقا بدهد؟ همچنین شاید تشکلهای صنفی صنعت بیمه بتوانند به تغییر کمک کنند، اما آنها نیز درواقع متشکل از همین مدیران و پرسنل هستند. به نظر میآید که اگر این سوالات را ادامه بدهیم تنها با سیکل معیوب و متعدد «مرغ و تخممرغ» روبهرو میشویم و عملا راه به جایی نخواهیم برد. شاید برخی ذهنشان معطوف به برنامه هفتم توسعه و داشتن یک نقشه راه باشد، اما سوال این است که چند درصد از برنامههای توسعه قبلی در حوزه بیمه محقق شده است؟ اتفاقا یکی از مشکلات اصلی، ذهنیت برنامهنویسان توسعه است.
میتوانیم سوال را به شکل دیگری مطرح کنیم و آن اینکه آیا باید بلافاصله به جواب برسیم؟ البته میتوانیم فرضیههایی را مطرح کنیم، اما اثبات این فرضیهها شاید ماموریت اصلی باشد.
فرضیههایی از این دست که برای تغییر ذهنیت مدیران و صنعت بیمه نیاز است تا اقتصاد و اجتماع مدرن شود. پس از آن دیگر نیازمند دوره گذار هستیم تا بهمرور ذهنیتها تغییر کند. فرضیه سوم اینکه نقش رسانهها باید در این مسیر پررنگتر باشد. فرضیه چهارم میتواند این باشد که نسل دهه 80 و90 جامعه را طور دیگری میخواهد و طبعا تغییر را کلید میزند.
در کل به نظر میرسد تغییرذهنیت پروسهای است که نیازمند سه عنصر کلیدی است. اول تحقیق، دوم دوره گذار و سوم پذیرش ریسک تغییر؛ بدین معنی که هر نهاد بیمهای که میتواند در تغییر ذهنیت گامی بردارد به حرکت درآید البته ممکن است این عمل ریسکهایی را هم داشته باشد، اما نمودار کلی مثبت خواهد بود. درنتیجه ما با اضلاع مثلثی روبهرو هستیم که یک ضلع آن پژوهش و ریشهیابی موضوع و ارائه راهحل است. ضلع دوم پذیرش دوره گذار است و اینکه هر تغییر ذهنیتی نیازمند زمان است، اما اینکه چگونه باید این زمان را کوتاهتر و پویاتر کنیم، در بخش پژوهش مشخص خواهد شد. و ضلع سوم پذیرش ریسک اقدامات برای تغییر ذهنیت مدیران و پرسنل صنعت بیمه در سطوح ستاد، صف و شبکه نمایندگان بیمه است که این گام، گامی کلیدی محسوب میشود.